دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
دستک-دفتر حساب
خونسرد-آرام-بی خیال
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
چوب بندی-داربست
جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
خیز-ورم-آماس
دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
آیینهی اسکندری(آفتاب)
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
ته خوار-بچه باز
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
اسمورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
چِل-خل و دیوانه
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
خارشک-مردم آزار-سادیست
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
آمدن(آغاز به کاری کردن)
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
ته نشین شدن-رسوب کردن
دست فرمان-مهارت در رانندگی
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
انگشتشمار(کم، معدود)
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
آبِ دندان(حریف ساده)
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
چوغ-چوب
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
چیز فهم-عاقل و فهمیده
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
حَب-قرص
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
خودی-آشنا
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
دست خوش !-آفرین
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
ذلیلشده
چَکی-وزن نکرده-یک جا
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
بفرما زدن-تعارف کردن
آفتابزردی-غروب آفتاب
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
جا ماندن-فراموش شدن
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
خیکی-آدم چاق و فربه
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
دست خدا به همراه-در پناه خدا
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
از بیکفنی زنده بودن-بینهایت فقیر و نیازمند بودن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته
زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
از قدیم ندیمها(از گذشتههای دور)
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
چپیدن-به زور جا گرفتن
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن
آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
تِر زدن-خراب کردن کار
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
زیر تشکی-رشوه
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
بیسار-فلان
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
دسته-ساعت دوازده
چال-گودی-حفره
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
دُنگ-سهم-حصه
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)
دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
کار شگفتانگیز کردن
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
پر گویی-روده درازی-پر چانگی
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
خِر-حنجره-گلو
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
خلا-مستراح
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
زیر سر داشتن-آماده شدن
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد
چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی
اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بیجلا و جلوه شدن)
از شیر مادر حلالتر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست
بی ریخت کردن-کتک زدن
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)
تک و دو-دوندگی-درماندگی
آی زرشک-آی زکی
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
چارخانه-شطرنجی
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
پاره آجر-شکسته ی آجر
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
خرسک-نوعی فرش
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
تا برداشتن-تا شدن-خم شدن
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
دلپخت-پختن مغر چیزی
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)
خرسک-نوعی فرش
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
دیر کردن-تاخیر کردن
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
دم بازی-چاپلوسی-تملق
رنگ شدن-گول خوردن
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
الفرار-گریز-بگریز !
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
خِرخِره-حلق-حلقوم
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
جاگرم کردن-در جایی ماندن
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
از راه بهدر بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
ژوری-هیئت داوران
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
چراغان شدن-جشن گرفتن
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
راست و ریس-موانع و معایب
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
آی زرشک(آی زکی)
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
پیش کسوتی-قدمت و برتری
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
خوره-جذام-آکله
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
رودرواسی-رودربایستی
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن
به حق پیوستن-مردن
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
اطفال باغ(گلهای تازه)
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
فال بد زدن
د ِ-زود باش!
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
خاک پاک-زادگاه
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
ریز بینی-نکته سنجی-دقت
پول و پله-پول
آب نخوردن-درنگ نکردن
بالا آوردن-استفراغ کردن
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
آبجی خاکانداز(زن فضول و خبرچین)
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
زرت و پرت-چرت و پرت
ته بر کردن-از ته بریدن
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
به جا آوردن-شناختن
از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
نیروی انجام کاری را داشتن
درد گرفتن دل از اسهال
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
چتوَل-یک چهارم
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
چشه ؟-او را چه شده ؟
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
درق دروق-درق درق
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
بد شیر-متقلب-بد جنس
آش آلو کردن(خجالتزده کردن، کنفت کردن، سکهی یک پول کردن)
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
پول مول-پول
جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
خاله بی بی-نوعی آش
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
ار زبان کسی-از قول کسی
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
دوری-ظرف غذاخوری پهن
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
تخمی-به درد نخور-بی مصرف
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
حنز پنزر-نگا. خرت و پرت
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
جاشو-باربر
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
پشت رو-وارونه
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
حُقه-زرنگ و ناقلا
فرسوده و خراب شدن
درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
دیم کاری-کشاورزی دیم
حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
رشوه گیر-رشوه خوار
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن
رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
ارباب حجت(اهل منطق)
خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد
خپله-چاق و کوتاه قد
دندان تیز کردن-طمع کردن
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
ته گرفتن-سوختن غذا
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
آشنا روشنا(دوست آشنا)
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
چراغانی کردن-جشن گرفتن
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
تخمی-به درد نخور-بی مصرف
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
خوره-جذام-آکله
جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است
از خشت افتادن(بدنیا آمدن)
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
تل انبار-توده-انباشته
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
دُنگ-سهم-حصه
دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
چلو-برنج آب کشیده
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
دله-هرزه-چشم چران-پرخور
پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن
خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند
خیره-بی شرم-پر رو
حَب-قرص
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک
شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
بقچه بندی-ران چاق
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
روی چشم-اطاعت می شود !
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
برخورد-بهم خوردن-تصادف
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
درخت اگر-امید پوچ و واهی
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
آینهی دست-تیغ و خنجر
چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند
در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن
ادرار بزرگ(مدفوع)
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
آبِ دندان(حریف ساده)
آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
حق الزحمه-دستمزد
خِل-خلط بینی
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
دست بده داشتن-بخشنده بودن
حی و حاضر-آماده
پسله-جای پنهان-در نهان
آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
جفنگیات-سخنان یاوه
دسته جمعی-باهم-گروهی
افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه میپزند)
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
حلق آویز-به دار کشیده
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
آسمان (و) ریسمان(حرفهای بیربط و صد تا یک قاز)
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
تحصیل کرده-درس خوانده
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
آقبانو(نوعی پارچهی نخی نازک)
بند-ریسمان-طناب-رشته
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
چراغ الله-نگا. چراغ
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
حق البوق-رشوه
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)