ریشو-دارای ریش بلند

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

چپ-لوچ-مخالف حکومت

از زبان افتادن(لال شدن)

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

 

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

آمدن-آغاز به کاری کردن

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
پیگرد-پی گیری-تعقیب

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

 

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

پات-بی آبرو-بی تربیت

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

 

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

 
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

حبه ی انگور-دانه ی انگور

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

خِل-خلط بینی

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

ریش توپی-ریش تپه

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

پَتی-لخت-برهنه
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

 
دور تا دور-گرداگرد-اطراف

چپ-لوچ-مخالف حکومت

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

تلکه بند شدن- تلکه کردن

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

دهن بسته-حیوان

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

چندر غاز-پول بسیار کم

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

چشمک-ایما و اشاره به چشم

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

زَوال-مست مست-لول

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

چینه-دیوار گلی

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

 

چراغ الله-نگا. چراغ

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

داش-لوطی-مشدی

ته نشین-رسوب کرده

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

 

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

 
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
پینه-وصله-پوست سخت شده

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

خاله بی بی-نوعی آش

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن
 

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

چِخی-سگ

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
 

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

زانویی-زانو
 

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

پیش-برنده-آن که جلو است

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

 

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

 
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد

راه راه-دارای خطوط موازی

تمام کردن-مردن

دخترینه-دختر-مونث

بلند بالا-قد بلند

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

بد قدم-نامبارک-بد شگون

بادپا-تند رو-تیز تک

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

خوب-کافی-بسیار

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

بقچه بندی-ران چاق

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

اُق زدن(بالا آوردن)

 
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

توان انجام کاری را داشتن

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

پیاله فروشی-میخانه

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

ذلیل‌شده

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

 

دو کرپا-چمباتمه

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

پیمانی-استخدام غیر رسمی
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

 

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
بی خودی-بی دلیل-بی جهت

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

دوبل-دو برابر

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

 

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

ته نشین شدن-رسوب کردن

 

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

 

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

 

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

ادا اصول(ادا اطوار)

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

رکاب دادن-راهی جایی شدن

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

چشم شور-آن که چشم زخم زند

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

 

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

 

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

بازار کوفه- بازار شام

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

چرک کردن-عفونت کردن زخم

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

در دست-آماده-حاضر

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

خدا-بسیار زیاد-فراوان
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

خودرو-آن چه بی اسب رود

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

این خاکدان(دنیا)

 
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

حق گرفتن-نگا. حق بردن

 

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

پیش-برنده-آن که جلو است

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

یکی دیگر از مطالب سایت :
شش فایده مهم بازی

بیسار-فلان

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

پیمانی-استخدام غیر رسمی

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

زاچ-زائو

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

 

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

چهار چوب-محدوده-قاب

از ته دل-از سر صدق و صفا

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

 
ریز بینی-نکته سنجی-دقت
ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر
 

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

پا شدن-از جا برخاستن

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

روغنی-آلوده به روغن

خوش لباس-نگا. خوش پوش

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

 

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

پاکاری-شغل پاکار

حیوون-نگا. حیوان

خبره-ماهر-استاد

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
خش و خش-نگا. خش خش

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

 

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

خواهر خوانده-دوست صمیمی

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

 

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

داماد-مرد تازه زن گرفته

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

دستی-به عمد-از روی تعمد
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

جای پا-اثر-نشانه-رد

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

بوق سگ-بسیار دیر وقت

 
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

 

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

خودسر-گستاخ-سرکش

خصوصی-مقابل عمومی

 

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

دود گرفتن-پُک زدن
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

 

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

دو کرپا-چمباتمه

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

حشری-شهوت ران-پر شهوت

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

این خاکدان-دنیا
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

زبان نفهم-کودن-بی شعور

 

افسارگسیخته-سرکش

پشت بام-سقف بیرونی بام

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

دوا خور-معتاد به الکل

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

روده دراز-پر حرف-وراج

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

رجاله-اراذل و اوباش

 

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

پس کشیدن-به عقب کشیدن

 

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

زرد گوش-بی رگ-ترسو

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

ته ریش-ریش اندک
آبِ سیاه-نیمه کوری

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

پیشت-آوازی برای راندن گربه

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

خدا-بسیار زیاد-فراوان

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

 

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

تِر زدن-خراب کردن کار

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

چرک-کثیف

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

دبه کردن-دبه در آوردن

خایه-بیضه-جرات

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

 

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

بغداد خراب-شکم گرسنه

دور دست-جایی دور

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

ترش کردن-عصبانی شدن

 

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

ته نشین شدن-رسوب کردن

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

دست خدا به همراه-در پناه خدا

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

خالی خالی-بدون چیز دیگری

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار
دور و دراز-فراخ و وسیع

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

بَر و بیابان-دشت و صحرا

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

چشم و همچشمی-رقابت

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

 
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

خاک پاک-زادگاه

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح
بپا-مواظب باش-متوجه باش

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

 

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

درد دل-غم و اندوه درونی

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

پابوس-زیارت

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

بی سکه-بی اعتبار

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

چاک زدن-نگا. چاک دادن

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

 

برده خورده-ملاحظه-پروا

دوبل-دو برابر

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

آتشی شدن-از کوره در رفتن

ارزانی-بخشیدن-دادن

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

 

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
 

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

حرف-سخن-گفتار-کلام

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

بد قدم-نامبارک-بد شگون
چرس رفتن-حشیش کشیدن

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

ریختن مو-سخت وحشت کردن

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد
 

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

تیپا خوردن-رانده شدن

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

چشم خوردن-نظر خوردن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

پس نشستن-عقب نشینی کردن

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

پا سوخت-پا بد-بد شانس
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

پینکی رفتن-چرت زدن
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

 

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن
زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)
اطفال باغ-گل‌های تازه

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

پاک-به کلی-یکسره

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

بز دل-ترسو

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)