روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

خالی خالی-بدون چیز دیگری

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

دست دادن-پیش آمدن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

چوغ-چوب

جملگی-تمامن-سراسر

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

پیش بینی کردن کار یا شخصی
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
چهره کردن-نگا. چهره شدن

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

خوش منظره-خوش نما-زیبا

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

 
ادرار بزرگ(مدفوع)

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

دلبخواهی-دلبخواه

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

تخته زدن-پنبه زدن

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

بیرون رفتن-به توالت رفتن

خارشک-مردم آزار-سادیست

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

پشت بام-سقف بیرونی بام

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد

بی قواره-بد شکل

رخصت خواستن-اجازه خواستن
چرس رفتن-حشیش کشیدن
چپو-غارت-تاراج

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

دوام کردن-دوام آوردن

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

 

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

 

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

 

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

 

خرس-چاق و درشت-تنومند

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

پروار-فربه-چاق

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

اسب چوبین(تابوت)

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

حمله-بیماری غش-صرع

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

پیگرد-پی گیری-تعقیب

 

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

دریافتی-حقوق

خودفروش-فاحشه-خائن

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

جا-رختخواب-بستر

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

 

با متانت-با وقار

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

 

دزد زده-سرقت شده

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

چوروکیده-پر چین و چوروک

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

 

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

دهن بسته-حیوان

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

پیاله فروشی-میخانه

بچگی کردن-بیخردانه
امن و امان(بدون بیم و هراس)

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

 

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

باد گرفتن-مغرور شدن

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

پیاله فروش-میخانه چی

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

از سر نو-دوباره

دلِی دلِی-حاشا-انکار

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

زَوال-مست مست-لول

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

ریق زدن-ریغ زدن

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

بادپا-تند رو-تیز تک

چَخ چَخ-عیش و عشرت

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

چنگک شدن-چنگ شدن

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

چانه لغ-نگا. چانه شل

خیط کردن-نگا. خیت کردن

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

پادگان-سربازخانه

بدلی-تقلبی-جنس بد

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

رمباندن-خراب کردن

پوز زدن-دهان زدن

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

 

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

خاکی-فروتن و متواضع

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

باهاس-باید-بایست

زیر جلی-پنهانی-آهسته

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

 

جوراجور-دارای انواع گوناگون

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

چش-چشم

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

چِخ کردن-راندن سگ

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

تو پوزی-تو دهنی

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

زبان ریزی کردن-زبان ریختن
جَفت-چوب بست انگور

بند-ریسمان-طناب-رشته

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

دست آموز-تربیت شده-آموخته

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

داماد-مرد تازه زن گرفته

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

 

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

 

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

ارواح شکمت(ارواح بابات)

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

جگرک-نگا. جغور بغور

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

پول و پله-پول

 

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

 

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

بَرج-خرج های خارج از خانه

خِرخِره-حلق-حلقوم

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

خاله خرسه-دوست نادان

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

خود را بستن-پول دار شدن

چپو-غارت-تاراج

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

احدالناس(کسی، فردی)

 

دیالله-زود باش دیگه !

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

 

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

خشکه پلو-کته

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

 

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

خروس خوان-هنگام سحر

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

چول کردن-شرمنده کردن

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

خارج از حد-بیش از اندازه

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

پینکی رفتن-چرت زدن
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

دانه دانه-یک یک

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

چرند گو-یاوه گو

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

دق کردن-از غصه مردن

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

 
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری
چشم کردن-چشم زدن

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

خاله وارَس-آدم فضول

 
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

یکی دیگر از مطالب سایت :
طب تیک : فروشگاه تخصصی پزشکی و دندانپزشکی

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

خواری و زاری-پریشان حالی

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

چین چین-پر از چین

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

پُر توپ-خشمگین

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

پات-بی آبرو-بی تربیت

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

بازو دادن-یاری دادن

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

چَخ چَخ-عیش و عشرت

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

 

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

دیر کرد-تاخیر-تعویق

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

ته نشست-رسوب
چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

ترکه-آدم باریک و بلند

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

ریش توپی-ریش تپه

چراغ الله-نگا. چراغ

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

 
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

پاشیر-گودال پای شیر آب

رج کردن-رج بستن

راحت کردن-کشتن

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

آخرین تحویل(قیامت)

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

پُر توپ-خشمگین

تار-از محلی راندن

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

 

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

 

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

بر پا شدن-ایجاد شدن

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
ترش ابرو-عبوس

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

 

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

پت پتی-موتور سیکلت

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

پا-حریف

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
داغان-از هم پاشیده-پریشان

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

ار زبان کسی(از قول کسی)

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

روکاری-کار روی بنا یا چیزی
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

آبدار-سخت-شدید-سنگین

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

دمدمی مزاج-دمدمی

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

چار میخ-اذیت و آزار سخت

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

پت و پاره-ژنده-فرسوده

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

چشمداشت-توقع-انتظار

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

جار-چلچراغ-شمعدان

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

آمدن(آغاز به کاری کردن)

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

تیر در کردن-تیراندازی کردن

تر دست-ماهر-شعبده باز

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

دله بازی-رفتار آدم دله

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

پیش بها-بیعانه

چاره-درمان

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

چته ؟-تو را چه می شود ؟

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

رجاله-اراذل و اوباش

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

چار چشم-کسی مه عینک می زند

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

 

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

زیر پوش-جامه ی زیرین

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

خورده برده-ملاخظه و پروا

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

پِی-دنبال

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

تَخم-مهمل تَخم

خبرکش-سخن چین

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

دست کم-حداقل

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

 
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!
بوق سگ-بسیار دیر وقت

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

جاپیچ-جاکش-دلال محبت
 

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

حلال واری-نگا. خلال وار

تلخه-تریاک-سوخته

انگشت‌شمار-کم-معدود

این خاکدان(دنیا)

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

چشم واسوخته-چشم برتافته

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

تلخه-تریاک-سوخته

پینه-وصله-پوست سخت شده

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
چَپَری بی-درنگ-به سرعت

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

 

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

دول-آلت مردی به زبان کودکان

زپرتو-ضعیف-بی دوام

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

 

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

درآمد-عایدی

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

آکَل-آقای کربلایی

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

 

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن